سرمشقهای نهضت امام حسین( علیه السلام) 1- سازش ناپذیری با باطل و ستم امام خمینی(رحمه الله)این سخن استوار امام حسین(علیه السلام )را به یاد داشت که خطاب به برادرش محمد حنفیه فرمود: برادرم!«به خدا سوگند اگر در دنیا پناهگاهی وجود نداشته باشد، هرگز با یزید بیعت نمی کنم.» بدین جهت فریاد زد: «(آیا) خمینی میتواند تفاهم کند با ظلم. خمینی آنجا هم که بود مجد اسلام را حفظ می کرد، (آیا) می تواند حفظ نکند؟ اسلامی که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله)این قدر زحمت کشیده است (آیا) خمینی و امثال خمینی می توانند یک چیزی بگویند که بر خلاف مصالح اسلام باشد؟» امام حسین (علیه السلام) در فرصتی که بدست آورد با سپاهیان حرسخن گفت و حقایقی را با آنان در میان گذاشت و دلیل قیام و انگیزه مبارزه خود را اعلام کرد. آن حضرت در آنجافرمود: ای مردم! رسول خدا )صلی الله علیه و آله (فرمود: هرکس سلطان زورگویی را ببیند که حرام خدا را حلال نموده و پیمان الهی را در هم میشکند، با سنت پیامبر خدا از در مخالفت برآمده، در میان بندگان خدا راه گناه و عداوت در پیش می گیرد، ولی او در مقابل چنین فرد جائری با عمل و یا گفتاری اظهار مخالفت ننماید، بر خداوند است که او را به محل همان سلطان زورگو (آتش جهنم) داخل کند.» امام خمینی (رحمه الله) درباره حرکت خودش در راه احیای حق می فرماید: «من مصمم هستم که از پای ننشینم تا دستگاه فاسد را به جای خودشان بنشانم و یا در پیشگاه مقدس حق تعالی با عذر وفود کنم.» و در جای دیگر آمادگی خود را برای شهادت در راه پیروزی انقلاب اعلام نموده و می فرمایند: «اگر با کشتن من انقلاب به نتیجه کامل خود برسد چرا به چنین امری راضی نباشم؟» امام در جهت محو عواملی که فضیلتها را از بین برده اند و نیز برای مبارزه با رژیم پهلوی به عنوان عامل رذالت و مانع احیای ارزشها فریاد می زند: «من هرگز حتی برای یک لحظه هم موضع خود را تغییر نمی دهم. این تکلیف الهی است و در صورت سکوت مسئول خواهم بود.» 3- تحول روحی حضرت امام حسین( علیه السلام )در یاران و اصحاب خویش آنچنان تحول روحی و فکری ایجاد نمودند که هر کدام در فداکاری و ایثار بر یکدیگر سبقت می گرفتند، مثل اینکه به یک کانون نور وصل شده بودند. همه می گفتند با قلب و سینه هایمان از تو دفاع خواهیم کرد: گر بر کنم دل از تو و بر دارم از تو مهر این مهر بر که افکنم آن دل کجا برم امام حسین( علیه السلام )خود، یاران خویش را چنین معرفی می کند: «اما بعد فانی لا اعلم اصحابا اوفی و لا خیرا من اصحابی و لا اهل بیت ابر و لا اوصل و لا افضل من اهل بیتی فجزاکم الله عنی خیرا؛ اما بعد، من یارانی با وفاتر و بهتر از اصحاب خود و اهل بیتی نیکوتر و بهتر از اهل بیت خود سراغ ندارم. پس خداوند از طرف من به شما پاداش خیر دهد.» نمونه های وارستگی، ایثار و پایداری یاران و اهل بیت امام حسین (علیه السلام )را می توان در محورهای ذیل مشاهده کرد: الف) وقتی آن حضرت در شب عاشورا فرمود: آگاه باشید که به همه شما اجازه دادم، پس همه شما بدون این که هیچ بیعتی از من بر شما باشد، بروید»، حضرت عباس (علیه السلام )،دیگر برادران امام، پسران برادرش و دو فرزندعبدالله بن جعفر نخستین کسانی بودند که سخن گفتند و خاطر نشان ساختند که ماچنین نخواهیم کرد. ما بعد از تو نخواهیم ماند و خداوند ما را بعد از تو زنده ندارد. ب) در همین ماجرا، مسلم بن عوسجه برخاست و گفت: به خدا سوگند اگر بدانم که کشته می شوم، سپس زنده می شوم، آنگاه زنده زنده سوزانده شوم و دوباره زنده ام کنند و به بادم دهند و هفتاد بار این کار تکرار شود، دست از تو بر ندارم تا مرگ خویش را دریاری تو دریابم. ج) در همان لحظات حساس به محمد بن بشر حضرمی که از اصحاب امام بود گفتند: پسرت در سرحدات ری اسیر شده است. گفت: به خدا جان او و جان خود را در راه خدا حساب می کنم. آیا من بعد از حسین - علیه السلام - زنده بمانم؟ وقتی که امام حسین (علیه السلام )سخن او را شنید فرمود: خدایت رحمت کند. برو او را از اسارت برهان. جواب داد: چگونه شما را رها کنم؟ د) در لحظات واپسین شب عاشورا دو نفر از یاران امام با هم شوخی می کردند. بریر از زهاد و پارسایان و عارفان وارسته، در آن موقع حساس از شدت شادمانی در پوست خویش نمی گنجید و مدام لبخند بر لبهایش جاری بود و مزاح می کرد، به نحوی که حالت سرور او اعتراض و انتقاد عده ای از اصحاب را برانگیخت و موجب تعجب آنان شد. ه) در شب عاشورا، وقتی امام حسین( علیه السلام)فرمود:هر کس از اصحاب و یاران بماند فردا شهید می شود، قاسم که این سخنان را شنید، عرض کرد: آیا من هم از کشته شدگان خواهم بود؟ امام( علیه السلام )به او پاسخ مثبت داد، اما قبل از آنکه به پرسش قاسم پاسخ گوید از وی پرسید: «یا بنی کیف الموت عندک؛ فرزندم! مرگ نزد تو چگونه است؟» قاسم جواب داد: «یا عم احلی من العسل؛ عموجان! از عسل شیرین تر است.» و) عقبه بن سمعان که از یاران و همراهان کاروان امام - علیه السلام - بود می گوید: در منزل قصر بنی مقاتل امام را خواب سبکی فرا گرفت در حالی که سوار بر اسب بود. بزودی دیدگانش را باز فرمود و دو یا سه بار آیه استرجاع را بر زبان جاری کرد. حضرت علی اکبر که پشت سر پدرش در حال حرکت بود - چون شنید که بر زبان مبارک امام کلمه استرجاع جاری شده است، علتش را پرسید. حضرت فرمود: فرزند عزیزم، اندکی به خواب رفتم که سواری عنان اسب مرا کشید و گفت: «القوم یسیرون و المنایا تسری الیهم؛ این جمعیت حرکت می کنند و بلاها (و مرگ) به سوی آنان حرکت می کند.» علی اکبر)علیه السلام (عرض کرد: «او لسنا علی الحق؛ آیا ما بر حق نیستیم؟» امام فرمود: «بلی والذی الیه مرجع العباد؛ سوگند به آنکه بازگشت بندگان به سوی اوست،اینچنین است.» علی اکبر)علیه السلام( عرض کرد: فاذا لانبالی، نموت محقین؛ پس باکی نداریم، ما در حالی که بر حق هستیم می میریم.»
.: Weblog Themes By Pichak :.