عا کردن و استجابت دو طرف دارد: خداوند و بنده. اگر دعائی مستجاب نشود، اشکال در یکی از این دو طرف است. اما خداوند، فرض کنیم اشکال استجابت دعا در طرف خدا باشد، این کار به چند دلیل است: یا خداوند بخیل و خسیس است، یا عاجز و جاهل است، یا عقده ای و کینه ای، با توجه به اطلاعاتی که ما داریم خداوند هیچ کدام از اینها نیست، پس باید اشکال در طرف ما باشد. اما ما چه اشکالی می توان داشته باشیم. عمده ترین اشکال ما عدم ظرفیت ماست. برای جواب دادن به این سوال، باید به مثال زیر توجه شود:
مادری در آشپزخانه در حال کار کردن با یک کارد بزرگ و تیز است. بچه دو سالهاش از او میخواهد که کارد را بهش بدهد، مادر با اینکه قدرت دارد و میتواند اما کارد را به بچه نمیدهد، هرچند بچه گریه زاری کند. در اینجا اگر بچه به مادر بگوید چرا مرا اذیت میکنی چرا هی سنگ جلوی پای من میاندازی؟ شما چه جوابی به این بچه میدهید؟ هر جوابی دادید، همان جواب سوال شماست. بههمین خاطر در بسیاری موارد قدرت دلیل بر این نمیشود که هر کاری را انجام داد. شما با اینکه قدرت دارید ولی هیچگاه جلوی استاد خود داد نمیزنید، با اینکه میتوانید بسیاری از کارها را در خیابان انجام نمیدهید. چون در کنار قدرت شما، عقل و حکمت شما هم وجود دارد. درست است که خداوند بر هر کاری قادر است، اما این خدا در عین حال حکیم هم هست، یعنی هر کاری را که انجام می دهد دارای هدف و به نفع بنده اش است. در بسیاری موارد خواسته ها یی که از خدا داریم خدا می تواند در آن واحد آنرا برای ما اجابت کند اما نکته اساسی این است که این خواسته به ضرر ماست و ما ظرفیت آن را نداریم. ممکن است بگوئید چرا خداوند کاری نمیکند که به مصلحت ما بشود؟ جواب این است که اگر قرار باشد هر کاری را خدا خودش با اراده خودش انجام دهد، اصلا چرا ما را در این دنیا قرار داد؟ خداوند ما را در این دنیا قرار داد تا با امتحان شدن، ظرفیت خود را برای آخرت بالا ببریم. در یک کلام: خداوند این دنیا را براساس یک سری قوانین ثابت اداره می کند و قرار نیست که در آنها دائما دخل و تصرف کند، ما چه بخواهیم و چه نخواهیم باید بر طبق این قوانین رفتار کنیم.
مثال دوم: شما نامه ای را به شرکت نفت می دهید و تقاضا می کنید که دو هزار لیتر نفت به شما تحویل دهند. رئیس شرکت نفت هم بلافاصله موافقت می کند و زیر نامه می نویسد که مطابق نامه عمل شود. شما برای تحویل نفت، به جایگاه تشریف می برید درحالیکه یک بشکه 220 لیتری با خود برده اید، شما به من بگویید اشکال این جا از شماست یا شرکت نفت؟
نکته ای را خدمت شما عرض کنم: از آنجایی که خداوند کریم است محال است دستی دم درگاه خدا بلند شود و خالی برگردد. به همین خاطر گفته می شود بعد از دعا کردن، دست را به صورت خود بمالید چون پر از رحمت خداست. به دنبال این سوال می شود پس چرا بعضی دعاها را نمی بینیم که مستجاب می شود؟ جواب: خداوند دعاهای ما را طوری مستجاب میکند که به نفع ما باشد. بههمین خاطر:
1) برخی مواقع دعای ما را با تأخیر استجابت می کند. شما قصد دارید بروید کربلا و به شدت هم دعا می کنید اما اگر الان بروید بهره آنچنانی از زیارت کربلا نمی برید. لذا دو سال بعد مستجاب می شود.
2) برخی مواقع بهتر مستجاب میکند. شما دعا میکند که شغلی پیدا کنید اما این به مصلحت شما نیست، بههمین خاطر خداوند بهتر از شغل را به شما می دهد.
3) در برخی مواقع بلائی را دفع می کند. در مثال بالا: شما دعا می کنید شغلی پیدا کنید در عین حال هم قرار است که امروز بلائی به سر شما بیاید، با این دعا، این بلا دفع می شود.
4) در برخی مواقع، در آخرت ثواب دعا داده می شود. این ثواب به قدری زیاد است که آرزو می کنیم ای کاش هیچ دعائی از ما در این دنیا مستجاب نشده بود.
در بحث دعا مهم این است که به خدا اعتماد کنیم.البته عواملی مثل حرام بودن لقمه، شکستن دل دیگران، انجام ندادن واجبات و انجام دادن برخی گناهان مثل سخن چنینی موانع مهمی در استجابت نشدن دعا است.
2. فرموده بودید: «مگه خدا نگفته خوب باشید من نزدیکتر از هر کسی به شما خواهم بود؟ چرا حسش نمی کنم؟ چرا مدام بد شانسی میارم؟»
جواب: با توجه به مثال مادر و بچه که قبلا اشاره شد، تا حدود زیادی این سوال روشن است. از طرف دیگر چرا بی انصافی می کنید، واقعا همیشه بدشانسی می آورید؟ یعنی تا حالا هیچ موردی شانس نیاورده اید؟ البته اعتقاد قلبی من این است که در این عالم چیزی به نام شانس نداریم. هر بدی برای ما اتفاق می افتد بنابر آیه 79 سوره نساء و 30 سوره شوری به خاطر اعمال بد ماست. اگرچه ممکن است در حال حاضر آنرا فراموش کرده باشیم.
3. فرمود بودید: آدمهای بدروی غلطک شانس هستند؟
جواب: اولاً: اگرچه ما از ظاهر افراد حکم می کنیم که آنها انسانهای بدی هستند اما عمده شخصیت آنها پنهان است و فقط خدا از آنها اطلاع دارد، شاید در شخصیت پنهان آنها خصوصیتهای مثبتی وجود دارد که خداوند این شانسها را به آنها داده است.
ثانیاً: هر نعمتی دلیل این نیست که آخر آن هم خوب باشد. دو مثال:
الف: معلمی در اول سال از محصلین تکلیف می خواهد و هر کسی تکلیف نیاورد، آن را تنبیه می کند اما یکی از بچه تنبلی می کند و اصلا تکلیف انجام نمی دهد. روزی معلم به وی می گوید از این پس کاری با تو ندارم، شما مستمع آزاد هستید. معلم هر روز بقیه شاگردان را تنبیه می کند و ایشون هر روز راحتر از دیروز. قضاوت شما چیه؟
ب: مریضی را پیش دکتر می برید، در اول کار حدود 20 نوع خوراکی را برای ایشون ممنوع می کند ولی بعد از سه چهار سال به خانواده پیشنهاد می کند هرچه خواست بهش بدهید. چرا؟ جواب این سوال، جواب سوال شماست. در بسیاری موارد فرد اینقدر کثیف شده است که خداوند به آن نعمت می دهد تا تلافی کارهای خیر آنها را در همین دنیا به آنها برگرداند و در آخرت هیچ کار خیری نداشته باشند.
4. چرا این قدر بلا و مصیبت بر سر مومنان میآید؟
جواب اصلی این است که در همه این موارد باید به خدای حکیم اعتماد کرد چرا که حکیم است و هیچ کاری را بی خودی و بیهوده انجام نمیدهد. حتما در پس این بلاها چیزی نهفته است که ما اصلا درک نمی کنیم (البته این در مورد بلاهایی است که خدا بر سر انسان می آورد، اما بلاهایی که در اثر عملکرد بد انسان، گریبانگیر انسان می شود، معلوم است که مقصر خود انسان است). اما با این حال چند دلیل برای این بلاها می توان در نظر گرفت:
الف: دفع بلایی بزرگتر: برای روشن شدن این نکته به داستان زیر توجه شود:
گنجشک با خدا قهر بود. روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت. فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: میآید ؛ من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی هستم که دردهایش را در خود نگاه میدارد و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست. فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود: با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست. گنجشک گفت:لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسیام، تو همان را هم از من گرفتی، این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی؟ لانه محقرم کجای دنیا را گرفته بود؟ و سنگینی بغضی راه کلامش بست. سکوتی در عرش طنین انداخت فرشتگان همه سر به زیر انداختند.خدا گفت: ماری در راه لانه ات بود. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آن گاه تو از کمین مار پر گشودی.گنجشگ خیره در خدائیِ خدا مانده بود. خدا گفت: و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی درونش فرو ریخت , های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد.
ب: جبران گناهان بندگان مومن در همین دنیا
نکته ای بسیار مهم:
این قدر نسبت به خدا بدبین نباشید، بدی از کسی سر می زند که در ذات خودش بدی داشته باشد، اما وجودی که همه اش خیر محض است، چه بدی دارد انجام بدهد ضمن اینکه نیازی ندارد. از طرف دیگر در روایتی آمده است که خداوند می فرماید (با این مضمون): من همانطوری با بنده ام رفتار می کنم که نسبت به من گمان می کند،
موفق باشید.
.: Weblog Themes By Pichak :.